معرفي كتاب مرگ فروشنده

۱۸۰ بازديد

معرفي كتاب مرگ فروشنده

اثر آرتور ميلر

درباره‌ي نويسنده

آرتور اشر ميلر نويسنده، نمايشنامه‌نويس و مقاله‌نويس آمريكايي بود. نام ميلر به مدت ?? سال در فهرست مشاهير دنياي ادبيات و نمايش مي‌درخشيد؛ از ميلر نمايشنامه‌هاي درخشان بسياري چون همه پسران من، چشم‌اندازي از پل، قيمت و مرگ فروشنده به‌جاي مانده است كه هنوز هم به‌طور وسيع به اجرا درمي‌آيند.

ويلي لومان ?? سال است كه حرفه‌ي فروشندگي را پيش‌گرفته است. او حالا ?? ساله است و ديگر مانند قبل كارايي ندارد. ويلي حالا ديگر آينده‌اي ندارد تا بدان اميدوار باشد و چاره‌اي ندارد جز آنكه با گذشته‌اش روبه‌رو شود؛ گذشته‌اي كه مايه‌ي تأسف و نااميدي است و ويلي را در هم مي‌شكند. درنهايت ويلي دست به اقدامي شجاعانه ميزند اما اين سؤال مطرح است كه آيا ويلي حقيقتاً قهرمان است يا احمقي است كه تنها خودش را فريب مي‌دهد؟

اين داستان، شاد نيست. داستان درباره‌ي خانواده‌اي است غرق در مشكلات؛ درباره‌ي پا به سن گذاشتن است و درباره‌ي سال‌ها سخت‌كوشي و درنهايت دست نيافتن به هيچ‌چيز و كنار گذاشته شدن. مرگ فروشنده داستان آرزوهاي بزرگي است كه هيچ‌گاه محقق نمي‌شوند؛ داستان خيانت و داستان رابطه‌ي سرد ميان پدر و پسر. مرگ يك فروشنده داستان يك پدر است. اين پدر چه‌كار مي‌كند؟ بي‌قرار است چراكه شغلش را ازدست‌داده، پيوندش را با همه‌چيز، حتي با فرزندانش ازدست‌داده و گرفتار خيالات خود شده است.

با پيش رفتن در داستان تراژدي حقيقي ذره‌ذره خود را نشان مي‌دهد. اين كتاب از آن دسته آثاري است كه بايد بيش از يك‌بار مطالعه شود تا به‌درستي درك شود. مرگ فروشنده خواننده را عميقاً تحت تأثير قرار مي‌دهد و اين در حالي است كه مطالعه‌اش چندان خوشايند نيست. اين اثر در قالب نمايشنامه نوشته شد و واضح است كه بازيگران بسياري آن را روي صحنه برده‌اند؛ اما نخستين بار ?? جولاي ???? بود كه مرگ فروشنده در لاندن تيِتر روي صحنه رفت.

ليندا (صداي ويلي را از بيرون اتاق مي‌شود، با اندكي لرزش صدا مي‌كند): ويلي!
ويلي: همه‌چيز روبه راهه. برگشتم.
ليندا: چرا؟ چي شده؟ (مكث كوتاه) اتفاقي افتاده ويلي؟
ويلي: نه. چيزي نشده.
ليندا: تو كه با ماشين تصادف نكردي مگه نه؟
ويلي (با كمي خشم): گفتم كه چيزي نشده. مگه نمي‌شنوي؟
ليندا: حالت خوبه؟
ويلي: به حد مرگ خستم. (صداي موسيقي كم و كمتر مي‌شود. ويلي كنار ليندا دراز مي‌كشد، كرخ و بي‌حس) نتونستم. نتونستم ليندا… ???

ويلي لومان درست ماند همه‌ي ما مي‌خواهد موفق باشد. گرچه در ابتدا اين‌گونه به نظر مي‌رسد كه ويلي يك شكست‌خورده‌ي تمام‌عيار است اما بايد گفت كه با پيش رفتن در داستان متوجه خواهيم شد كه اين شكست ويلي از سر بددلي و كم‌كاري نيست كه از سر غفلت است. به گمان ويلي موفقيت در زندگي به داشتن ثروت است و راه رسيدن به ثروت، محبوبيت است. ويلي به‌جاي تلاش و پند گرفتن از اشتباهات گذشته، سعي دارد راه رسيدن به موفقيت را ميانبر بزند و همين دليل آن مي‌شود كه درنهايت نه دوستي داشته باشد و نه پولي. فروشنده‌اي درون ويلي است كه دائم در گوشش مي‌خواند «ارزش تو به آن چيزي است كه مي‌فروشي» و مشكل هم همين‌جاست. ويلي نمي‌تواند چيزي بفروشد. او بي‌ارزش است.

ميگويند كه غفلت يك نعمت است و اين نمايشنامه تماماً درباره‌ي ويلي است؛ ويلي با همه‌ي وجودش تلاش مي‌كند، حتي تا مرز ديوانگي پيش مي‌رود تا خود را رويارويي با واقعيت دور نگاه دارد؛ واقعيت اين‌كه ويلي دروغ مي‌گويد، تقلب مي‌كند، دوستي ندارد و به درد هيچ كاري نمي‌خورد.

آنچه اين نمايش را تا اين اندازه درخشان مي‌كند اين موضوع است كه هركدام از شخصيت‌هاي نمايش تجسم يكي از ابعاد شخصيت ويلي است. همسر ويلي همان‌گونه با او رفتار مي‌كند كه ويلي آرزو دارد جامعه با او رفتار كند، دو پسر او مي‌خواهند درست شبيه به او باشند و آن زمان كه ويلي متوجه اين موضوع مي‌شود اميد و آرزوهايش از بين مي‌روند و پسر همسايه‌اش هر چيزي را كه ويلي و دو پسرش در طلب آن هستند دارد. از همين روي، مشاهده‌ي رفتار و نحوه‌ي برخورد ويلي با اين افراد به‌غايت جالب است. از ديگر نكات مثبت اين نمايشنامه ديالوگ‌هاي بسيار خوب آن است.

?? سالم كه بود به جنگل قدم گذاشتم و وقتي ?? سالم شد اومدم بيرون؛ و به خدا قسم كه پولم از پارو بالا مي‌رفت.

اين كتاب توسط انتشارات بيدگل و با ترجمه‌ي حسن ملكي منتشر شده است كه مي‌توانيد به‌راحتي آن‌را از سايت كاواك خريداري نماييد.

https://www.cavack.com/Item/35279